اکبر گنجی
دو یادداشت پیشین هنوز دارای ابهاماتی است که باید روشن گردد. یادداشت حاضر بهدنبال روشن کردن برخی ابهامهاست.
۱. مسأله اصلی، آرمان اصلی: مسألهی تاریخی ما مسألهی استبداد است. تاریخ بلند ما، تاریخ نظامهای خودکامه بوده است. هدف و آرمان ما، گذار مسالمتآمیز ایران به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر و کثرتگرایی است. سنت و ادبیات موج سوم گذار به دموکراسی نشان دهندهی آن است که گذار مسالمتآمیز محصول میزهای مذاکره، آشتی ملی، مشارکت همگانی، کمیتههای حقیقتیاب ملی، «ببخش و فراموش کن» یا «ببخش و فراموش نکن» بوده است.
اگر مردم، فعالین سیاسی و مدافعان حقوق بشر شیلی هدف خود را معطوف به اجرای عدالت و مجازات ژنرال پینوشه میکردند، گذار به دموکراسی ناممکن میشد. اپوزیسیون شیلی در میز مذاکره پذیرفت که در برابر برگزاری انتخابات آزاد، ژنرال پینوشه به مدت ده سال، فرمانده کل قوا و به طور مادامالعمر نماینده مجلس سنا باشد.
چگونه میشد به پینوشه و کل دستگاه سرکوبگرش گفت: شما فرایند گذار مسالمتآمیز به دموکراسی و انتقال قدرت را بپذیرید، ما هم پس از پیروزی همهی شما را محاکمه و مجازات (زندان و اعدام) خواهیم کرد؟ این داستان، داستان آفریقای جنوبی، لهستان، چک و اسلواکی بود.
نلسون ماندلا پس از مذاکرات طولانی و دستیابی به پیروزی، خطاب به همهی مردم گفت: «آنچه گذشته است، گذشته است. ببخش و فراموش نکن.» واسلاو هاول با تجربهی سالها زندان، خطاب به مردم گفت: «همهی ما در جنایات رژیم توتالیتر مشارکت داشتیم.»
هاول به مردم گفت از امروز باید به فرایند خشونت پایان داد. همین داستان در لهستان تکرار شد. لخ والسا، واسلاو هاول، ماندلا، و... بهدنبال دموکراسی بودند، نه انتقام و خشونت. تجربهی گذار به دموکراسی ربع آخر قرن بیستم در پیش چشم ماست. چشم بستن بر این تجربه، فرو افتادن در دور باطل خشونت است.
داستان سیراب کردن عطش انتقام را یک بار ما تجربه کردهایم، در آن فضای به شدت رادیکال و چپ زدهی پس از انقلاب ۵۷، تقاضای انسانی مهندس مهدی بازرگان در خصوص محاکمهی عادلانهی سران رژیم پیشین نه تنها گوش شنوایی نیافت، بلکه لیبرالی، امپریالیستی و سازشکارانه به شمار رفت. تیرباران هر روزهی روزهای پس از انقلاب، به وسیلهی همهی گروهها و شخصیتهای سیاسی و مذهبی تشویق میشد.
این چنین بود که فرایند خشونت مهار گسیخته آغاز شد و افرادی که تا چند روز پیش در یک جبههی واحد در برابر رژیم ستم شاهی ایستاده بودند، به روی هم اسلحه کشیدند. آنچه پس از آن اتفاق افتاد، بنای کجی بود که بر پایهی آن حوادث شکل گرفت.
آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و عدالت، محصول انتقام و کشتار نیستند. سخن گفتن در این خصوص که چه کسی باید گاندی، ماندلا، واسلاو هاول و... باشد، تغییر محل نزاع است. برای گذار مسالمتآمیز به دموکراسی، چارهای جز گاندی، ماندلا، و واسلاو هاول بودن وجود ندارد. آری مسألهی ما، گذار مسالمتآمیز است، نه برپا کردن چوبههای دار.
دموکراسی با «تبعیض» و «حق ویژه» ناسازگار است. نظام سلطانی تبعیضگر بر دو نوع است: یکی آنکه زمامداری سیاسی را حق ویژهی فقها میداند، و دیگری آنکه زمامداری سیاسی را حق یک خاندان میداند. چه کسی قادر است برای مدعای «حق ویژه» دلیل و برهان اقامه کند؟ اگر برابری انسانها مبنای دموکراسی است، که هست، آیا این مدعا که یک صنف (روحانیت) یا یک خاندان با دیگران تفاوت دارند، با دموکراسیخواهی سازگار است؟
به گمان من خاندان سلطنتی انگلیس هم هیچ تفاوتی با مردم آن کشور ندارد. اگر هم مدعا این باشد که خاندان سلطنتی نماد یک ملت است، به کدام دلیل پیشینی (عقلیa priori ) یا پسینی (تجربیa posteriori) یک خاندان میتواند نماد یک ملت باشد؟ این «امتیاز» از کجا ناشی میشود؟
۲. روشها و اهداف: آرمان گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، آرمانی اخلاقاً قابل دفاع است. عقلانیت عملی به معنای تناسب روشها و ابزارها با اهداف است. به تعبیر دیگر، هدف وسیله را توجیه و مجاز نمیسازد. و باز هم به تعبیر دیگر، روشها به اهداف شکل میدهند و آن را متعین میسازند. به این دو مدعای زیر توجه فرمائید:
۲ ـ ۱. تحریم اقتصادی: الف) هدف ما سرنگونی جمهوری اسلامی است. ب) ما حریف این رژیم نمیشویم. ج) اگر جهان ایران را تحریم اقتصادی کند، رژیم سقوط خواهد کرد. د) مردم باید هزینهی تحریم اقتصادی را بپردازند تا جمهوری اسلامی سرنگون شود.
۲ ـ ۲. حملهی نظامی: الف) هدف ما سرنگونی جمهوری اسلامی است. ب) مبارزات ما و تحریم اقتصادی ایران هم به سرنگونی رژیم منتهی نخواهد شد. ج) پس حملهی نظامی به ایران موجه و مجاز خواهد بود.
تجربهی سالها تحریم اقتصادی عراق و لیبی نشان داد که آن دو رژیم از طریق تحریم اقتصادی سرنگون نگردیدند. آمریکا از طریق حملهی نظامی به عمر رژیم عراق پایان داد. قذافی هم آنقدر زرنگ بود که با آمریکا و جهان غرب به توافق رسید. تجربهی لیبی نشان داد که حقوق بشر و دموکراسی برای دولتهای غربی اولویت ندارد. سرهنگ قذافی یکی از خشنترین دیکتاتوریهای جهان است. اما دولتهای غربی و رسانههای غربی در این خصوص سخن نمیگویند. دولتهای غربی، اگر جمهوری اسلامی قبول کند، حاضرند با این رژیم به توافقی مشابه لیبی دست یابند.
مسأله این است: برخی از افراد محترم که در جهان غرب در شرایط امن زندگی میکنند، تجویز میفرمایند که مردم ایران باید هزینهی تحریم اقتصادی را بپردازند تا رژیم سرنگون شود. برای اینکه «معنای هزینه» روشن شود، تجربهی عراق در پیش چشم ماست. ده سال تحریم اقتصادی عراق به مرگ دهها هزار کودک و مرد و زن سالخوردهی عراق منتهی شد.
تحریم اقتصادی،جامعه عراق را از درون نابود کرد. «اعتماد»، سرمایهی اجتماعی و چسبی است که اگر از بین رود، همه چیز فرو خواهد پاشید. این هزینهای است که مردم ایران باید بپردازند تا خارجنشینان به هدف سرنگونی جمهوری اسلامی، بدون پرداخت هیچ هزینهای،نائل شوند.
به گمان من این رویکرد نه تنها غیر اخلاقی است، بلکه نتیجهبخش هم نیست. از این مقدمه که روزانه افرادی در اثر آلودگی هوا در ایران جان میبازند، نمیتوان این نتیجه را استنتاج کرد که پس تحریم اقتصادی، با همهی هزینهها و تلفاتی که به بار خواهد آورد، موجه و مجاز است.
فرض کنیم جهان ایران را مورد تحریم اقتصادی همه جانبه قرار دهد، دهها هزار ایرانی بمیرند، اما رژیم سرنگون نگردد. نه تنها سرنگون نگردد، بلکه سرکوبی به مراتب خشنتری را بر جامعه مستولی سازد. در این صورت تکلیف چیست؟ آیا آنان که فقط و فقط به سرنگونی جمهوری اسلامی، به هر قیمتی، میاندیشند، در گام بعد مجبور نخواهند شد که از حملهی نظامی به ایران دفاع کنند؟ آیا نتیجهی حملهی نظامی به عراق دموکراسی بود یا رشد بنیادگرایی در خاورمیانه و افزایش قدرت منطقهای رژیم ایران؟
محسن مخملباف یکی از هنرمندان بهنام ایران است که برای آزادی، دموکراسی، عدالت و حقوق مردم ایران به طور بیامان در حال پیکار است. او صدای مظلومیت مردم ایران را به گوش جهانیان میرساند. در عطش عدالت و آزادی میسوزد. همهی زندگیاش را صادقانه فدای پیکار با خودکامگان کرده است. روح حساس و لطیف او پذیرای ظلم و ستم رژیم سلطانی حاکم بر ایران نیست.
اما در زمان خروش بر رژیم جنایتکار، گاه سخنانی بر زبان میراند که ممکن است، برخلاف نیت پاک او، مورد سوء استفاده قرار گیرد. من اطمینان کامل دارم که محسن به هیچ وجه حاضر نیست کوچکترین صدمهای به ایرانیان و ایران وارد آید. سخنان او در پارلمان اروپا، هنرمندانه بود. اما در اوج خروش و هیجان علیه سرکوب و جنایت گفته است:
«اینطور نیست که مسألهی حقوق بشر یک پرونده است، مسألهی بمب اتم یک پرونده است. یک دیکتاتور، یک رژیم مستبد، یک اسلحهی اتمی گرفته رو به دنیا، یک شلاق شکنجه گرفته رو به ملت. این، دو پرونده نیست، این یک پرونده است... شما هی این دو پرونده را تفکیک میکنید، در حالی که آنها وقت میکنند اول ما را سرکوب کنند و بعد بمب اتم را رو به دنیا بگیرند... چه شد که آن گفتهها چرخید به بمب اتم؟ شما فکر میکنید حکومت ایران چگونه میخواهد بقا پیدا کند؟ مردم ایران دوستش ندارند و او میداند. رابطهی خوبی هم با دنیا ندارد، و او میداند. در نتیجه ایران به دنبال بمب اتم است و شما را دارد بازی میدهد. دارد زمان میخرد. از این کمیسیون به آن کمیسیون، از این سه ماه به آن سه ماه، و هی وقت میخرد و شما وقت میفروشید. من به شما قول میدهم اگر امروز دموکراسی ایران سرکوب شود، ظرف دو سال بمب اتم رو به دنیا است و دست شما رفته بالا. همین امروز هم دیر است، بیش از این تأخیر نکنید... ما فکر میکنیم اروپا میتواند ایران را حتی تحریم کند... ما از شما میخواهیم حداقل... استفاده از تمام اهرمهایی که شما دارید. غیر از آن تحریم نفتی، تعداد زیادی با تحریم نفتی به عنوان آخرین راه حل موافق هستند. من به نظرم نه تنها اتحادیهی اروپا، امروز تمام دنیا باید این خطر را درک کند... اگر ایران اتمی بشود و استبدادش ادامه پیدا کند، شما فقط با ایران روبهرو نیستید، تمام خاورمیانه را از دست می دهید.»1
این سخنان ظرفیت آن را دارند که مورد سوء تعبیر قرار گیرند. محسن مخملباف انسان شجاع و وطندوستی است که ما به شدت به امثال او نیازمندیم. آروزی قلبی من این است که همهی ما به گونهای سخن بگوییم که هیچ کس نتواند علیه آرمانهای آزادیخواهانهی ما از آن سوء استفاده کند.
در خصوص تحریم اقتصادی یک نکتهی مهم وجود دارد. ما با تحریم شرکتهایی که وسایل سرکوب و شنود و فیلترینگ به رژیم ایران میفروشند، کاملاً موافق هستیم. به عنوان مثال، شرکتهای زیمنس و نوکیا به دولت ایران وسایل شنود تلفنی و کنترل اینترنت فروختهاند. شرکتهای چینی به دولت ایران وسایل ضد شورش، گازهای فلفلی، باتوم الکتریکی و دیگر ابزار سرکوب را میفروشند.
چرا مدافعان تحریم اقتصادی کوشش نمیکنند تا جامعهی جهانی این شرکتها را به اتهام مشارکت در سرکوب تحریم کنند؟ تحریم باید معطوف به سران رژیم باشد، نه معیشت مردم. هرگونه تحریمی باید معطوف به تضعیف دستگاه سرکوب رژیم باشد. از سوی دیگر، علم جامعهشناسی نشان داده است که فقر شدید، لزوماً به جنبشهای اعتراضی دموکراتیک منتهی نمیشود. برای تأیید این مدعا کافی است به جنبش اعتراضی کنونی و پایگاه طبقاتی بازیگرانش نگریسته شود.
۳. همراهی با جنبش سبز ایران: سبز فقط یک رنگ نیست، نماد یک جنبش است. جنبشی که همه را سبز کرده است. اگر مدعی همراهی با جنبش سبز مردم ایران هستیم، باید با اهداف، مطالبات و شعارهای آنها همراه باشیم. حداکثر آن است که خارجنشینیان چند گام جلوتر روند.
تا حدی که من میفهمم و اطلاع دارم، هیچ یک از رهبران جنبش سبز ایران و فعالین سیاسی و مدافعان حقوق بشر، خواهان حملهی نظامی و تحریم اقتصادی ایران نیستند. طرحی که ما دنبال میکنیم، با آنچه جنبش سبز طرح میکند، هماهنگ و سازگار است. تنها تفاوت آن است که آنها خواهان محاکمهی جنایتکاران در دادگاههای ملی هستند، اما به گمان ما در شرایط کنونی این خواست تحقق نیافتنی است. برای نشان دادن هماهنگی،میتوان به موارد زیر استناد کرد:
۳ ـ ۱. آیتالله منتظری افقه و اعلم مراجع تقلید در تاریخ هفت مرداد ۸۸ خطاب به زمامداران ایران نوشتهاند:«چرا نیروهاى نظامى و انتظامى و بسیج را به برادرکشى و سرکوب مردم وا مىدارند؟ آیا هدف از تشکیل سپاه و بسیج براى برادرکشى و سرکوب مردم بود؟ عزیزانى که اکنون در زندانها اسیر هستند و از آنان با زور و شکنجه اعتراف و مصاحبه مىگیرند و هر روز جنازه یکى از آن عزیزان را به خانوادهها تحویل مىدهند چه گناهى کردهاند؟ جز اینکه به تخلفات عدیده و تقلب در انتخابات به طور مسالمتآمیز و آرام اعتراض داشتند و خواستار احقاق حقوق از دست رفته خود بودند؟ اینگونه اعترافات هیچ مبناى شرعى و قانونى ندارد و آمرین و عاملین آن مرتکب جرمى بزرگ شدهاند و باید در دادگاهى عادل و بىطرف و علنى محاکمه شوند تا مردم واقعاً احساس کنند به حقوقشان توجه شده است.»2
۳ ـ ۲. مهندس میر حسین موسوی در تاریخ پنجم مرداد در دیدار با گروهی از فرهنگیان گفت:«قتلها و دستگیریهای رخ داده فاجعه بود. ما چنین چیزی را حتی قبل از انقلاب هم شاهد نبودیم. به کسانی که چنین جنایاتی را مرتکب میشوند یادآور میشوم که مردم، آنهایی را که قبل از انقلاب مرتکب جنایت شدند به یاد داشتند و آنها را به سزای عملشان رساندند؛ مردم از چنین جنایتهایی نخواهند گذشت. چطور میشود یک فردی علاقهمند به انقلاب، اسلام و کشور حتی یک آدم گناهکار به زندان وارد شود و بعد جنازه او بیرون آید؟... ملت ما، مردم ما راضی به جنایت نیستند؛ راضی به اینکه افراد جانی پیدا شوند و به خانهها و ماشینهای مردم حمله کنند، نیستند... کشور نمیتواند تبدیل به یک زندان شود که هفتاد میلیون نفر در آن زندانی شوند... همه میگویند که روحالامینی، زنده دستگیر شده است و بعد در زندان، جنازهاش را تحویل دادهاند.»3
۳ ـ ۳. آیتالله صانعی در تاریخ چهارم مرداد ۸۸ نوشتهاند:«مدتی است که شاهد افتراء، دروغ و تضییع حقوق مردم، بازداشت و زندانی نمودن، ظلم و آزار و شکنجههای روحی و حتی کشتن مردمی که برای دفاع از حق خود تظاهرات مسالمتآمیزی را داشتهاند، هستیم. اینجانب به حکم لزوم جلوگیری از ظلم ظالمین به همه کسانی که سبباً یا مباشراً در ضرب و جرح و قتل و زندانی کردن انسانها از اقشار مختلف مردم دخالت میکنند و به اذیت و ایذاء آنها در زندانها و سلولها ـ که خود ظلم مضاعفی به آنان میباشد ـ میپردازند میگویم که اینگونه ظلمها به کسانی که هیچ پناهگاهی جز خداوند ندارند از گناهان کبیره به شمار میرود... به جای توجه به اعتراض تودههای مردم در داخل و خارج، سینه و قلب جوانان را نشانه نروند که همه ظلمها و اذیتها و اعترافگیریها و دروغپردازیها نه تنها منجر به تقویت حکومت نمیشود بلکه موجب ضعف و بغض مردم نسبت به حکام خواهد شد و در نهایت ناله مظلومان، قطعاً ذلت و گرفتاری ستمکاران را در زمانی نه چندان دور به دنبال خواهد داشت.»4
۳ ـ ۴. علی مطهری، فرزند مرتضی مطهری و نمایندهی اصولگرای مجلس، طی نامهای به رئیس قوه قضائیه نوشته است:«اخبار متواتر حکایت از آن دارد که نوع برخورد با برخی بازداشتشدگان اخیر بر خلاف موازین اسلامی و توأم با فشارهای روحی و جسمی بوده و گاهی به مرگ فرد بازداشت شده منتهی شده است که آخرین آنها مرگ جانگداز مرحوم محسن روحالامینی، فرزند آقای دکتر روحالامینی، رئیس محترم انستیتو پاستور بود... این جرمها... نباید بدون مجازات باقی بماند، خصوصاً که این افراد طبق قانون ضابطان قوه قضائیه محسوب میشوند... باید فرد مجرم با همان عنوان سازمانیاش به مردم معرفی و مجازات شود...به عنوان اولین گام قاتل عمدی یا سهوی او را به جامعه معرفی و مجازات کنید تا تسلی خاطری برای خانواده او و همه ملت ایران و عبرتی برای جانیانی که خود را بازجو نامیدهاند گردد.»5
۳ ـ ۵. احمد توکلی، نمایندهی اصولگرای مجلس گفته است:«در این حوادث تیراندازی شد و عدهای به قتل رسیدند که باید معلوم شود که افراد تیراندازی کننده و قاتلان مردم چه کسانی هستند؟ آیا ضابطان دادگستری بودند؟ آیا مقصر بودند؟ قاصر بودند؟ یا افرادی غیر از آنان بودند؟.... افرادی پس از بازداشت بر اثر ضرب و شتم جان باختهاند که در مورد دو نفر از آنان یکی از مسئولان اعلام کرد که این افراد مننژیت داشتند از این رو این ادعا باید بررسی شده و اگر ظلمی واقع شده حتماً ظالمان شناسایی و مجازات شوند... خبرهای متعددی از ضایع شدن حقوق افراد بازداشتی به گوش می رسد.»6
۳ ـ ۶. سید محمد خاتمی در دیدار با نمایندگان اقلیت مجلس گفت:«خونهایی ریخته شده، به خانوادههای فراوانی آسیبهای روحی و مادی وارد آمده، ملت بزرگ ایران مورد اهانت قرار گرفتهاند... اینکه گفته شود یک بازداشتگاه غیراستاندارد تعطیل شده، کفایت نمیکند. غیراستاندارد یعنی چه؟ یعنی هواکش آن سالم نبوده یا سرویسهای بهداشتی اش تمیز نبوده است؟ خیر! متأسفانه جنایتهای بیشماری در این قبیل بازداشتگاهها رخ داده و جانهای عزیزی از دست رفته است...باید مشخص شود این قبیل بازداشتگاهها از سوی چه کسانی ایجاد و مدیریت شدهاند و خطاکاران و قانونشکنان در هر لباس و جایگاهی به مردم معرفی شوند... باید به شدت با عاملان این قبیل رفتارهای قانون گریزانه و سرکشیهای غیرشرعی و غیراخلاقی برخورد شود و حقوق و حیثیتهای مورد تعدی واقع شده به نحوی جبران شود... اگر حتی یک قطره خون ریخته شود فاجعهای رخ داده، چه رسد به آنچه ما و جهانیان در روزهای تلخی که گذشت شاهد آن بودیم! باید با هر رفتار وحشیانه ای با قاطعیت برخورد شود.»7
۴. جنایات علیه بشریت (crimes against humanity): طبق مادهی هفت اساسنامهی دیوان کیفری بینالمللی، جنایات علیه بشریت اعمالی است که در چارچوب یک حملهی گسترده یا سازمان یافته بر ضد یک جمعیت غیر نظامی و با علم به آن حمله ارتکاب مییابد. از مصادیق این اعمال میتوان به موارد زیر اشاره کرد: قتل، ریشه کن کردن، به بردگی گرفتن، اخراج یا کوچ اجباری یک جمعیت، شکنجه، تجاوز جنسی، بردهگیری جنسی، فاحشگی اجباری، حاملگی اجباری، عقیم کردن اجباری، ناپدید کردن اجباری، تبعیض نژادی، حبس کردن یا ایجاد محرومیت شدید آزادی جسمانی بر خلاف قواعد اساسی حقوق بینالملل، تعقیب و آزار مداوم گروه یا مجموعهای مشخص به دلایل سیاسی، نژادی، ملی، قومی، فرهنگی.
اساسنامهی دیوان برخی از این مفاهیم را تعریف کرده است. به موجب مادهی 29 اساسنامهی دیوان، جنایات مذکور (نسل کشی، جنایت علیه بشریت، جنایات جنگی، تجاوز) مشمول مرور زمان نخواهد شد.
مطابق بند یک مادهی ۱۱ اساسنامهی دیوان، این دادگاه فقط صلاحیت رسیدگی به جرایمی را داراست که پس از آغاز به کار آن اتفاق افتاده باشد. مطابق بند یک مادهی ۲۴ اساسنامهی دیوان، هیچکس را تحت این قانون نمیتوان از لحاظ کیفری برای رفتارهای مقدم بر شروع به کار دیوان مسئول دانست. دادگاه بینالمللی کیفری در اول جولای ۲۰۰۲ آغاز به کار کرد. مقر دیوان در شهر لاههی هلند است. بدین ترتیب،جرایم پیش از اول جولای ۲۰۰۲ در این دادگاه قابل طرح نیست. شکایت نامهی تهیه شده این محدوده را در نظر گرفته است.
۵. نتیجه: ما پروندهی جنایت علیه بشریت زمامداران رژیم سلطانی را گشوده خواهیم کرد. اما به هیچ فرد، گروه و دولتی اجازه نخواهیم داد تا از این هدف اخلاقی و عادلانه برای حملهی نظامی و تحریم اقتصادی ایران سوء استفاده کند. ما با هرگونه تحریمی که موجب افزایش درد و رنج مردم ایران شود، مخالف هستیم. این پرونده دارای دو بعد است:
۵ ـ ۱. بعد حقوقی: مجازات زمامداران ایران، هدفی مشروع و اخلاقی است که باید از راه حقوقی دنبال شود. گشودن پروندهی حقوقی، ارائهی اسناد و شواهد، قانع کردن سازمان ملل، کاری طولانی و بلند مدت است. در مدتی که شکایتنامه در حال امضا است، باید اسناد و شواهد گردآوری شود و به انضمام نامه تقدیم سازمان ملل شود. رسیدگی به جنایات زمامداران ایران در دادگاه کیفری بینالمللی از جهت دیگری هم قابل فاع است. دادگاه بینالمللی مانع انتقام کور خواهد بود.
۵ ـ ۲. بعد سیاسی: اهداف سیاسی طرح قابل دسترسی است. نامهی نوشته شده به کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل منتشر خواهد شد تا همهی ایرانیان آن را امضاء کنند. باید کاری کرد که زمامداران سرکوبگر رژیم نتوانند به خارج از ایران سفر کنند. باید کاری کرد که اگر آنها پای خود را به خارج نهند، با خطر بازداشت مواجه گردند. نباید اجازه داد که احمدینژاد در شهریور (سپتامبر) در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک شرکت کند.
تحریم کالاهای روسی و چینی، برگزاری تظاهرات در سراسر جهان در برابر سفارتخانههای این دو کشور، اجتماع انبوه در زمان اجلاس مجمع عمومی در برابر سازمان ملل و ... برخی از ارکان این طرح است. گام اول، امضای بیانیهی جنایت علیه بشریت است.
ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی، محسن روح الامینی و دهها شهید دیگر به من تو مینگرند. آنها مظلومانه به شهادت رسیدند تا من و تو در امان باشیم. آیا امضا کردن یک بیانیهی عدالتطلبانه انتظار زیادی است؟ یک بار دیگر به لحظات تیر خوردن و جان باختن ندا بنگریم. آن چشمها اگر چه معطوف به بالا بود، اما به من و تو هم مینگریست.
پاورقیها:
۱. رجوع شود به سخنرانی محسن مخملباف در پارلمان اروپا.۲. پاسخ آیتالله منتظری به نامه موسوی، کروبی و خاتمی. رجوع شود به سایت آیتالله منتظری.۳. رجوع شود به وبسایت قلم.۴. پاسخ آیتالله صانعی به نامه موسوی، کروبی و خاتمی. رجوع شود به سایت آیتالله صانعی.۵. رجوع شود به وبسایت تابناک.محمد مطهری دیگر فرزند مرتضی مطهری هم در این خصوص گفته است: «روشن است که مرحوم محسن روح الامینی تنها مقتول مظلوم نبود گر چه اکثر صداها تنها پس از مرگ او درآمد. ما به جز چند نام دیگر مانند سهراب و اشکان نشنیدهایم، اما آنچه مسلم است هر کس به ظلم کشته شده باشد در قیامت کبری با کفن خونین راه را بر مسببان و نیز سکوت کنندگانی مانند نویسنده خواهد بست. به سبب سیاست خبری موجود، کسی نمی داند آیا مثلاً آنچه در مورد افراد بیکسی مانند "ترانه موسوی" دهان به دهان میگردد راست است؟ خانواده وی که ظاهراً در اطراف مسجد قبا دستگیر شده به کجا باید مراجعه کنند؟ متأسفانه سیاست خبری رسانه ملی هر خبری را باورپذیر کرده است. آیا رسانه ملی در مورد آنچه بر او گذشته است خبر موثقی خواهد داد و در صورت اثبات جرم، مجرمین را معرفی خواهد کرد؟ آیا یک جوان ایرانی که در یک اعتراض آرام خیابانی دستگیر شده و بعد جنازهاش در سانسور کامل خبری از بازداشتگاه بیرون می آید صدها بار مظلومتر از شربینی نیست؟»رجوع شود به وبسایت تابناک.۶. رجوع شود به وبسایت الف.۷. رجوع شود به وبسایت خاتمی
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar